ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

وبلاگی فرهنگی اجتماعی و بیشتر سیاسی

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

وبلاگی فرهنگی اجتماعی و بیشتر سیاسی

این وبلاگ معمولا و بیشتر مسائل و اتفاقات سیاسی استانی و کشوری و منطقه ای و بعضا جهانی را مورد بررسی قرار میدهد.
اعتقاد ندارم همه مطالبی که در این وبلاگ نوشته میشود مورد قبول همگان باشد.اما نکته ای که برایم مهم است این است که مطالب بدون هیچگونه کینه و کدورتی و به دور از هواهای نفسانی خودم نگاشته شده است.به نظریات و منطق مخاطبان احترام قائل هستم و تنها انتظارم این است که با انتقادات و پیشنهادات دوستان در فضای مجازی اینترنت هر روز بر بالندگی فکر و اعتقاداتم اعتلاء بخشم. همین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۲ ، ۱۰:۴۱
دکتر علی قدسی


باور کنید تا روز قیامت مسئول هستیم مسئول هستیم متوجه هستید مسئول هستیم           
پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟

مادر گفت : باقالی پلو با ماهی

با خنده رو به مادر کرد و گفت :

ما امروز این ماهی ها را می خوریم

و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند

چند وقت بعد ..عملیات والفجر 8 ...

درون اروند رود گم شد ...

و مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۳۱
دکتر علی قدسی

فامیل بسیار نازنینم ( و بقولی فامیل دور)  احمد قبائی هرچند وقت یک شبیخون به کتابخانه ام میزند و چند کتاب را بعنوان امانت از من برای مطالعه برمیدارد.این شبیخوان دامنه عملیاتش از این عید نوروز تا عید نوروز سال بعد ادامه پیدا میکند یعنی هر سال عید نوروز که فرا میرسد بخاطر اینکه بتواند از کتابخانه ام استفاده بکند کتابهای امانتی سال قبل را هم برای عید دیدنی به خانه ام می آورد.

راستش سال 91 عید نوروز که به خانه مان آمد چند کتاب را بروال قبلی از کتابخانه ام به عاریت گرفت و برد. همین امسال که کتابها را پس داد حیفم آمد که کتابها را برای بار دوم نخوانم و مطالعه این کتابها تلنگری به چاچوب فکری ام زد که امید است اثرات مثبت آن تا سالهای سال باقی بماند انشاء الله.

کتابهای موصوف عبارت بودند از:

1 ) جلد 35 و 36 از مجموعه نیمه پنهان انتشارات کیهان مربوط به فتنه خلق مسلمان در اوائل انقلاب ( سال 58  به بعد).

2 ) کتاب مباحثی در مورد پایان جنگ عراق و ایران از انتشارات تبلیغات جبهه و جنگ.

3 ) کتاب بحران 444 روزه در تهران نوشته امیررضا ستوده و حمید کاویانی پیرامون گفته ها و ناگفته هائی از تصرف سفارت آمریکا.

در حقیقت این سه کتاب منطومه ای از وقایع بسیار مهم و بی بدیل دهه اول پیروزی انقلاب شکوهمند مردم قهرمان و فهیم ایران اسلامی را بدست میدهد با خواندن این کتابها علاوه بر اینکه تاریخ دهه اول پیروزی انقلاب اسلامی را از نگاه تعدادی از نویسندگان و نخبگان سیاسی و نظامی کشورمان را مرور کردم متوجه شدم که تاریخ مجموعه ای از اتفاقاتی نیست که در زیر چمبره افکار سیاسیون و افراد انسانی و ای بسا مخالفان ایده ها و نظرها به فراموشی سپرده شوند بلکه تاریخ محل ماندگاری رخدادها و حرکتهای انسانی ( چه مثبت و چه منفی ) برای اخذ تجربیات گرانبهائی است که براحتی و به آسانی سیر تاریخی خود را طی نکرده اند.

اینک که در میانه های چهارمین دهه انقلاب اسلامی موسوم به دهه پیشرفت و عدالت قرار داریم با مطالعه رخدادهای تاریخی فوق الاشاره و تدقیق در چرائی وقوع رخدادها و چرائی تطول و تداوم آن رخدادها و نتایجی که از آن وقایع و اتفاقات حاصل نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شده است بطور واضح و مبرهن از دامنه توطئه های دشمنان بر علیه نظام اسلامی ایران و تعالی و پیشرفت کشور عزیزمان ایران در می یابیم که این کشور با الطاف غیبیه حضرت ولیعصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه مدیریت میشود و در طول زمان بوضوح درخواهیم یافت که این کشور مدارج عالی پیشرفت و عدالت را در عرصه های مختلف طی خواهد نمود و به واقع در آستانه افق و چشم انداز ایران 1404 بعنوان الگوئی نمونه برای کشورهای جهان سوم که هم اینک بیداری اسلامی را در منطقه خاورمیانه تجربه میکنند خواهد بود.

انشاء الله

دوستانی که نظر خاصی در مورد دلنوشته های حقیر دارند از بذل اظهار نظر و پیشنهاد و انتقاد مضایقه نفرمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۲۴
دکتر علی قدسی

دنیائی که ما در آن زندگی میکنیم دنیای بی در و پیکری است.

میگوئید چطور؟

همین الان که خبرها را مرور میکردم متوجه شدم دیروز سفارت سوریه در دوحه توسط حاکمان قطر به مخالفان سوری رسما تحویل داده شده است.

این را شما چه جوری تفسیر میکنید؟

بدست گرفتن زمام کشورها در کل دنیا دارای ابزارها وقواعدی است (تاکنون که اینگونه بوده است)

یا در کشوری کودتا میشود و کودتاچیان زمام امور را در کشوری بدست می آورند و آنها با استفاده از دیکتاتوری مخصوص به خود دولت کودتا را سازماندهی میکنند.

یا با استفاده از ابزارهای جامعه مدنی وازطریق انتخابات ارکان یک حکومت را بطور مسالمت آمیز تصاحب میکنند.

یا با استفاده از کودتای مخملی و در یک نبرد نرم حکومت یک کشور را بدست می آورند.

یا پس از شکست در یک انتخابات با اعتراض به نتایج انتخابات و با شعارهائی مانند تقلب در انتخابات و آتش زدن بانک و مسجد و قرآن و اهانت  به ارزشهای مورد قبول یک کشور بالاخره با لطایف الحیل حکومتی را ساقط میکنند.

یا مانند خیلی کشورهای دیگر با استفاده از انقلاب های مردمی با رهبریت یک رهبر ( چه رهبر کاریزماتیک و چه رهبر مجازی با استفاده از شبکه های اجتماعی نظیر فیسبوک و توویتر و سایر شبکه های اجتماعی) به مخالفت با نظام حاکم برمیخیزند و با استفاده از قدرت ناشی از مردم آن حکومت را ساقط میکنند.

اما آنچه در سوریه اتفاق می افتد شباهتی به این نوع تغییر سیستم حاکم نداشته و در نوع خود بی نظیر است.

از یک سو کشورهائی مثل آمریکا ( دشمن درجه یک همه حکومتهای مردمی) و انگلیس ( و اخیرا هم فرانسه با عربده کشی های اخیرش در الجزایر و مالی و کنگو و ... پا جای پای پیشقراولان ظلم و جنایت گذاشته است ) و نیز کشورهای دنباله رو آنها مانند ترکیه و اردن و قطر و عربستان و بحرین و قس علیهذا حکومت ذره بینی قطر با پشتیبانی از مخالفان تروریست سوری جهت ایجاد حاشیه امنیت برای رژیم جعلی صهیونیستی مبارزه سختی را بر علیه دولت بشار اسد تدارک دیده اند و با هر اقدام ممکنی مثل استقرار موشکهای پاتریوت در مرزهای ترکیه و ... تلاش میکنند و اینک که پس از یک مبارزه نفسگیر با دولت مردمی سوریه کار بجایی نرسیده است ابتدا کرسی دولت سوریه در اتحادیه عرب را به مخالفین سوری تحویل داده و هم زمان سفارت آن کشور در قطر را بدون هیچگونه دلیل دیپلماتیک به مخالفان سوری تحویل میدهند.

در اینجا بخاطر اینکه زورمداران قطری را از الفبای مسائل سیاسی آگاه کرده باشم مطالبی را با زبان ساده متذکر میشوم:

اولا برای تشکیل یک دولت در یک منطقه ای نیاز به ابزارهای زیر ضرورت دارد:

1) زمین : زورمداران قطری و دیگران بفرمایند مخالفان و تروریستهای سوری چند متر مکعب ( ببخشید متر مربع چون مترمکعب واحد سنجش آب است که در مواقع ناراحتی و سوزش ناشی از عطش قدرت و غیره کاربرد دارد) زمین در داخل سوریه و یا خارج از آن در اختیار دارند؟

2) مردم و نیروی انسانی: چند درصد مردم سوریه با تروریستهای مسلح همراهی میکنند؟

3) حمایت بین المللی : حداقل دو کشور بر اساس قانون دوورژه ( تا جائی که من یادم مانده آن دو کشور هم باید همسایه باشند ) باید حکومتی را برسمیت بشناسند تا بعنوان یک عضو از سازمان ملل متحد در جامعه جهانی حضور داشته باشد ( البته این در مراحل نهائی تثبیت قدرت و تشکیل دولت قابلیت پیدا میکند) بفرمائید چند کشور مخالفان سوری را برسمیت شناخته اند؟ یادتان باید باشد این شناسائی توسط دولتها شناسائی رسانه ای و اینترنتی و ... نیست باید طی یک نامه رسمی به سازمان ملل متحد ارسال و پس از رسمیت یافتن بعنوان یک سند بین المللی عینیت پیدا بکند و الا خیلی ادعاها در عالم رسانه و مطبوعات میتواند در جهان مطرح بشود که فاقد وجاهت قانونی باشد.

4) منابع و امکانات: برای اداره یک کشور و دولتی منابع و امکانات متعددی لازم است و آن هم ابزارویژه هائی چون بودجه و منابع ملی و نیروهای انسانی کارآمد و ... را میطلبد بفرمائید عده و عده مخالفان و تروریستهای سوری چیست؟

و اما آن چیزی که برای من برای تشبیه این سناریوی ساختگی قابل تصور است این است که شما تصور کنید به یک بیماری که کلیه پزشکان و اطباء جواب منفی داده اند و امید زنده بودن برای آن بیمار اصلا وجود ندارد بعدا خود بیمار و یا اطرافیان بیمار خودشان را به نادانی زده و بی خیال مردن و انتقال به دنیای باقی وسائل و اسباب و اثاثیه مسافرت و تفریح را برای یک دوره زمانی غیرقابل قبول فراهم کرده و برای خودشان یک زندگی عادی را تصور ( دقت کنید تصور) بکنند!!

عزیزان !! ببخشید ای عربهائی که که در قرآن عظیم الشان با نام اشد کفرا و نفاقا یاد شده اید هم خود شما و هم دوستان شما بدانید که با بیداری اسلامی منبعث از ایران اسلامی ( دقت کنید منبعث از ایران اسلامی = دلتان بسوزد) طومار رژیم های سرسپرده ای چون مبارک و بن علی و معمر قذافی و صدام را در هم پیچیده و عن قریبا نسیم بیداری اسلامی و بزعم شما بهار عربی در کشورهای شما هم وزیدن خواهد گرفت و باز هم فرزند وعده شده آن زن سیاه چرده (کوندالیزا رایس وزیر امور خارجه سابق آمریکا) در درد زایمان ناشی از تشکیل خاورمیانه جدید ناقص الخلقه متولد خواهد شد و باز هم آمریکا و انگلیس و فرانسه و نیز رژیم جعلی اسرائیل انگشت به دهن خواهند ماند چرا که این وعده الهی است که:

لقد کتبنا فی الزبور ان الارض یرثها عبادی الصالحون. الیس الصبح بقریب؟

اینطور نیست؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۱۴:۰۰
دکتر علی قدسی

در این چند روز گذشته اتفاقاتی در منطقه خاورمیانه بوقوع پیوسته است که اندیشمندان سیاسی را لاجرم به تحلیل و ارزیابی و حتی پیش بینی اتفاقات محتمل واداشته است.یکی از آن اتفاقات پیام عبدالله اوجالان رهبر کردهای ترکیه به نیروهای تحت امر خود ( پ ک ک ) مبنی بر گذاشتن سلاح بر زمین و خروج از ترکیه بوده و هم زمان با دولت رجب طیب اردوغان نامه ترک مخاصمه و آتش بس رد و بدل کرده است . این سناریو بی تردید در رابطه با مسافرت هفته گذشته اوباما به سرزمینه های اشغالی نبوده است . زیرا در اثناء بازدید اوباما از سرزمینهای اشغالی با ارسال پالس عذرخواهی دولتمردان صهیونیستی در خصوص آتشباری به کاروان آزادی که ظاهرا 9 نفر از شهروندان ترک کشته شده بودند و قبول این عذرخواهی بنام مردم ترکیه و از سوی رجب طیب اردوغان سناریوئی ساختگی از سوی رژیم صهیونیستی و شخص اوباما بوده است.
حالا خروج اکراد پ ک ک به کشور ثالث یقینا ایران اسلامی و کشور اردن نخواهد بود بلکه نیاز ترکیه به حضور اکراد در کشور سوریه منافع دوگانه ای را برای کشور ترکیه به ارمغان خواهد آورد یکی از این جهت که حضور اکراد پ ک ک در ترکیه بعنوان معارضین کرد کمرنگ و حضورشان جهت تقویت کردن جبهه معارضین سوری از لحاظ تامین منافع ملی ترکیه دارای اهمیت حیاتی میباشد.
اتفاق دومی که که ظرف 48 ساعت گذشته اتفاق افتاد استعفای نخست وزیر لبنان (میقاتی ) به بهانه وجود اختلاف در هیات دولت لبنان است . بنظر اینجانب بهانه وجود اختلاف در دولت لبنان حقیقت نداشته و این امر نیز در اثر دریافت پالس هائی از سوی رژیم اشغالگر قدس بوده است.
اما وضعیت اسرائیل چگونه است؟ اسرائیل بعد از جنگ 8 روزه که از سازمان حماس در نوار غزه شکست مفتضحانه خورده و پیشقدم برای اجرای آتش بس با سازمان فوق الاشاره شده بود مقاومت سرسختانه بشار اسد در مقابل تروریستهائی که توسط آمریکا و انگلیس و فرانسه و ترکیه و نیز قطر و عربستان و دیگران حمایت میشوند را برنتافته و از لحاظ تضعیف هژمونی خود در مقابل کشورهای ضعیفی مثل سوریه و سازمانهائی نظیر حماس را غیر تحمل دانسته و برای تقویت این هژمونی ناچارا دنبال راه حل هائی است.
بر این اساس پیش بینی میشود برای تقویت این هژمونی دو اقدام اساسی در خاورمیانه صورت پذیرد:
اولین پیش بینی این است که اسرائیل بدنبال تجاوز زمینی به کشور لبنان خواهد بود و استعفای نجیب میقاتی در این راستا ارزیابی میشود.
دومین پیش بینی هم حمله زمینی ترکیه به سوریه با همکاری اکراد پ ک ک و معارضین مسلح دیگر مورد حمایت استکبار جهانی خواهد بود.
هر دوی این اتفاق میتواند منجر به تضعیف دولت بشار اسد بعنوان پیشانی هژمونیک نظام جمهوری اسلامی ایران تفسیر گردد.اما هم آمریکا و هم اسرائیل و هم همه سرسپردگان پوشالی آنها میدانند که همه این اقدامات آب در هاون کوبیدن است و جبهه مقاومت اسلامی در منطقه خاورمیانه نزج گرفته است و این جبهه در مدتی نه چندان دور باعث اضمحلال رژیم جعلی صهیونیستی و فروپاشی آن خواهد گردید.
نسیم های بیداری اسلامی در کشورهای تونس و مصر و لیبی و ... به مرور طوفانهائی را در منطقه خاورمیانه بدنبال خواهد داشت که گریزی برای صهیونیستها جز نابودی و فلاکت نخواهد داشت .
این وعده الهی است که پیروزی از آن مستضعفان و مظلومان است و آثار آن از یکی دو سال گذشته بوضوح در این منطقه دیده میشود.
الیس الصبح بقریب؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۲۵
دکتر علی قدسی

توضیح:

این دردنامه در بحبوحه دفاع مقدس و در اثناء ترورهای کور منافقین بزدل توسط حقیر نوشته شده است .

شاید قیافه شعر نو داشته باشد اما نه شعر نو و نه هیچ چیز دیگری نیست الا یک دردنامه ساده و بی ریا و آن اینکه:

کبوتری ناز پر در بالای کلبه ای آشیانه ای ساختی

و دست قضا از کمان بلا تیری انداختی و کبوتر

بخون آغشتی و آشیانه بر سر وی خراب.

روز بودی و از شب زمستانی   سرد

کبوتر غریب و نامحرمان آشنا

نوای کبوتر بجائی نرسیدی

هر روز که می گذشتی تیرها بیش و زخم ها و نیش ها

بیشتر گشتی و کبوتر آماج بلاها گشتی و طاقت

کم داشتی و شب پرستان شب پره و کلاغان سیاه

جولان همی کردندی و در این میان چشم ها به سوسوی

شب چراغ آشیان نو خیره ماندی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۳۰
دکتر علی قدسی

نقل از سایت رجانیوز
چرا از رأی خود به احمدی‌نژاد پشیمان نیستم؟

حجت السلام حسین سوزنچی

 کسی که در انتخابات ۸۸ به عنوان رئیس جمهور رأی آورد، گاه و بیگاه کارهایی انجام می‌دهد که برای بسیاری از رأی‌دهندگان به وی قابل توجیه نیست، چه رسد به مخالفانش. جدیدترین اقدام غیرقابل‌توجیه ایشان (البته اگر در فاصله نوشتن این مطلب تا نشر آن شاهد اقدام جدیدی نباشیم!) رفتار  غیراخلاقی‌ای[۱] بود که از ایشان در روز یکشنبه در مجلس شورای اسلامی سر زد. طبیعی است که چنین واقعه‌ای تحلیلها و حرف و حدیث‌های فراوانی در پی داشته باشد، اما آنچه انگیزه شد این مطلب را بنویسم، سخن یکی از دوستانم بود که گفت: «باید یک تسبیح برداریم و روزی هفتاد بار از اینکه به احمدی‌نژاد رای دادیم استغفار کنیم.»

 
این سخن، انگیزه‌ای شد که شرح دهم که چرا من چنین استغفاری نخواهم کرد و چرا هنوز، با اینکه  بسیاری از رفتارهای ایشان در سمت ریاست جمهوریِ ایران اسلامی را ناصواب می‌دانم، اما از رایی که دادم پشیمان نیستم؛ و حتی اگر لازم باشد تحت شرایطی از او حمایت هم می‌کنم! برای اینکه مقصودم را بهتر برسانم، نقل یک واقعه تاریخی مفید است:
 
علامه مجلسی حکایتی را روایت می‌کند که خلاصه آن چنین است: «امام علی علیه‌السلام در زمان حکومتش شخصی به نام زیادبن‌عبید را به استانداری منطقه «فارِس» منصوب می‌کند. او مسئولیت را می‌پذیرد و مشغول به کار می‌شود. معاویه خبردار می‌شود و نامه‌ای تهدیدآمیز برای او می‌فرستد که یا به ما بپیوند یا لشکر عظیمی به سویت روانه می‌کنم و تو را ذلیلانه به بند خواهم کشید. زیاد وقتی نامه را دریافت می‌کند، به منبر می‌رود و خطبه غرایی می‌خواند بدین مضمون که: من پیرو برادر و پسرعموی رسول خدا (ص) و همسر زهرا (س) و پدر سبطین (ع) هستم و این منافق مرا تهدید می‌کند؟! اگر جرات دارد بیاید تا طعم شمشیر ما را بچشد؛ و نامه معاویه را برای امیرالمومنین (ع) ارسال می‌کند. حضرت در نامه‌ای او را می‌ستاید و می‌فرماید وقتی تو را منصوب می‌کردم می‌دانستم که اهلیت و لیاقتش را داری.» (بحارالانوار، ج‏۳۳، ص۵۱۸)
 
به هر حال، جریان شهادت امیرالمومنین (ع) پیش می‌آید و امام حسن علیه السلام نیز ادامه استانداری وی را تایید می‌کند. معاویه هرچه تهدید می‌کند اثری ندارد و با پاسخهای کوبنده «زیاد» مواجه می‌شود. معاویه از مغیره مشورت می‌خواهد. آن گونه که ابن‌هلال ثقفی روایت کرده، «مغیره به معاویه می‌گوید: کار او را به من بسپار که من نقطه ضعفش را می‌دانم. زیاد مردی است که مقام و مرتبه و مورد اعتنا واقع شدن و تریبون در اختیار داشتن (الشرف و الذکر و صعود المنابر) را دوست دارد و اگر با او به ملاطفت رفتار کنی، به جانب تو خواهد آمد.» (الغارات، ج۲، ص۹۲۹)
 
گمان می‌کنید از چه راه در وی نفوذ می‌کنند؟ در زمان  خلافت عمر، یک‌بار ابوسفیان ادعا کرده بود که من با مادر زیاد رابطه داشته‌ام و زیاد پسر من است، نه پسر عبید! معاویه همین را مستمسک قرار می‌دهد و به زیاد اعلام می‌کند من و تو برادریم! و اگر به من بپیوندی رسما تو را برادر خود اعلام می‌کنم و در حکومت شریک من خواهی بود؛ و کم‌کم وی راضی می‌شود که افتخار برادری با معاویه (یا به تعبیر دیگر، افتخار حرامزاده بودن!) را بپذیرد؛ و در جلسه رسمی در حضور معاویه، زیادبن‌ابی سفیان نام می‌گیرد، هرچند مخالفانش از وی با عنوان «زیادبن ابیه» (زیاد پسر پدرش!) یاد می‌کردند.
 
جالب است بدانید این زیاد، چون قبلا کارگزار عالی‌رتبه امام علی علیه‌السلام بوده، شیعیان را خوب می‌شناخته؛ و بعد از پیوستن به معاویه و در اختیار گرفتن حکومت مناطق عظیمی، (که از جمله شامل بصره و کوفه می‌شده) همین کارگزار سابق امام، که امام در نامه‌ها و سخنرانی‌های متعدد، وی را مدح کرده و لیاقتش را در زمان خویش تایید نموده، چنان کشتاری در شیعیان راه می‌اندازد که آن سرش ناپیدا. خوب است این را هم یادآور شوم که «عبیدالله بن زیاد»ی که در داستان کربلا حکایتش را همه شنیده‌ایم، پسر همین فرد است، و سابقه‌ی پدرش یکی از عواملی بوده که وقتی وی وارد کوفه می‌شود، همه شدیدا می‌ترسند و از یاری امام حسین علیه‌السلام صرف نظر می‌کنند!
 
اما اینها چه ربطی به بحث ما دارد؟ ساده‌ترین ربطش، که موضوع یادداشت حاضر است اینکه آن موقع که امام (ع) وی را به حکومت می‌گماشت، (با توجه به کمبود اطرافیان لایق، و اینکه امثال مالک اشتر بسیار نادر بودند) کار اشتباهی نکرد و اگر امیرالمومنین (ع) را نمی‌توان برای انتصاب کسی که بعدا آدم بدی می‌شود مواخذه کرد، ما هم اگر در زمانی به تکلیف خود عمل کردیم و اولا در انتخابات شرکت کردیم و ثانیا در میان چند گزینه موجود (تاکید می‌کنم: در میان گزینه‌های موجود)،  کسی را که در آن موقع بهتر بود انتخاب نمودیم و به او رای دادیم و بعد جاه‌طلبی یا هر عامل انحرافی دیگری او را به مسیر ناروا کشاند، ما در این مورد خاص اشتباهی نکرده‌ایم که نیاز باشد استغفار کنیم. انسانی هر زمان، باید به وظیفه اش عمل کند؛ نه خوبی و بدی سایر انسانها دست ماست، نه هیچ ضمانتی در کار است که انسانهایی که امروز خوبند، فردا بد نشوند. حضرت علی علیه‌السلام که الگوی ماست، میان گزینه‌های موجود در پیش روی خود اقدام کرد؛ ما هم خیلی همت کنیم پیرو او خواهیم بود، نه برتر از او؛ و اگر آن گزینه بعدا بد شد، تقصیر علی نیست.
 
اما این داستان عبرتهای مهم دیگری هم دارد:
 
۱- اگر کسی سخنان و نامه‌های تاییدآمیز و ملاطفت‌آمیز امام (ع) به زیاد را ببیند، گمان خواهد کرد او یکی از بهترین یاران علی (ع) است. جالب است چنین برخورد علنی و عمومی تاییدآمیزی را شما درباره نزدیکترین نزدیکان علی (ع)، مثل مالک اشتر و عمار یاسر نمی‌بینید، و هرچه مدح و تایید عمومی از اینها در کلمات امیرالمومنین (ع) یافت می‌شود مربوط به بعد از شهادت آنهاست. عین این واقعه در تاریخ انقلاب ما رخ داده: امام خمینی (ره) بارها و بارها در اوایل انقلاب مجبور شد از امثال بازرگان و بنی‌صدر حمایت کند و سخنان تاییدآمیز و ملاطفت‌آمیز در وصف ایشان بگوید؛ امابهشتی و مطهری و امثال ایشان را تا زمانی که زنده بودند، در ملا عام مدح نکرد؛ تاحدی که بعد از شهادت شهید بهشتی تصریح کرد، آنچه از شهادت ایشان دردناکتر است، مظلومیت ایشان در زمان حیاتش بود. چرا چنین است؟ چرا در زمان حیاتش ایشان از او دفاع نکرد؟ چون، هر که در این دار مقرب‌تر است/ جام بلا بیشترش می‌دهند. اگر کسی واقعا ولایی باشد و خیالِ ولیّ جامعه از او راحت باشد، او خود را سپر امام قرار می‌دهد؛ و انسان در مورد کسی که سپر برای امام بودن را پذیرفته، انتظار این را که امام سپر او شود، ندارد، اما افراد کم‌ظرفیت را باید با ملاطفت‌ها و ابراز مدح‌ها و تاییدها از فروغلطیدن در دامان دشمن نگه داشت. آیا تا به حال دقت کرده‌اید که در دوره رهبری امام خامنه‌ای هم ولایی‌ترین افراد جامعه ما، تا قبل از شهادتشان برای اغلب ما ناشناخته بودند و هیچ مدح علنی‌ای از ایشان در زمان حیات آنها موجود نیست؛ از شهید آوینی بگیرید تا شهید صیاد شیرازی و … .
 
۲- از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم روایت شده که «حب جاه و مال چنان به رشد نفاق مدد می‌رساند، که آب، به رشد گیاه.» (أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص۲۴۰) و «اگر دو گرگ درنده در یک گله گوسفند بیفتند به اندازه‌ای که حب جاه و مال می‌تواند دین انسان مسلمان را فاسد کند، نمی توانند آن گله را فاسد کنند» (منیة المرید، ص ۱۴۲). داستان زیادبن‌ابیه شاهد خوبی بر این دو روایت است. بسیار عجیب است که فردی که در مقابل تهدید دشمن، آن‌گونه محکم می‌ایستد، وقتی پای ملاطفت دشمن و البته حب جاه و مقام برسد و دنیا در نظر شخص مهمتر از آخرت باشد، برنامه ریزی‌اش به نحوی خواهد شد که وقتی بداند امروز جاه و مقام در گروی با معاویه بودن است، ولیّ‌ای همچون امام حسن را رها می‌کند و حتی حاضر می‌شود با بهانه‌ای همچون حرامزاده بودن خود را به معاویه بچسباند. حب جاه یکی از عامل‌های مهم ریزش‌های انقلاب ما نیز بوده، و نیاز نیست در هر ریزشی گمان کنیم که شخص موردنظر از ابتدا آدم بدی بوده است.
 
۳- عوض شدن انسان‌ها تدریجی است؛ و هیچ ضمانتی به کسی داده نشده. تک‌تک ما هم در معرض همین ریزش‌ها هستیم و هر زمان که پیوندمان با خداوند سست شود، و هرچیز دیگری را بر دین خود ترجیح دهیم سقوط جدی می‌شود. شاخص دین هم آن گونه که در روایات متعدد آمده، ولایت است، آن هم نه آن گونه که من دلم بخواهد، بلکه آن گونه که ولایت می‌پسندد. اگر زیاد همچنان بعد از امام علی (ع) به امام حسن (ع) پناه می‌برد، و حب حکومت را بر همراهی با ولایت ترجیح نمی‌داد کارش بدانجا نمی‌کشید. امروز هم اگر در عصر غیبت بسر می‌بریم و دستمان به دامن معصوم نمی‌رسد، به جای ادا درآوردن و ادعا کردن، باید ببینیم امام زمان‌مان چه فرموده است. اگر او فرموده «در دوره غیبت کبری و تا پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، هرکس ادعای رابطه با مرا کرد، تکذیبش کنید» (کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۵۱۶)، پس راه تبعیت از امام زمان، این ادعاها نیست. اگر فرموده که «در آنجا که به من نیاز داشتید به راویان حدیث من (اسلام‌شناس حقیقی، که از آن امروزه به ولی فقیه تعبیر می‌شود) مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر ایشانم» (همان، ج۲، ص۴۸۴) و امام صادق علیه السلام در مورد چنین اسلام شناسانی می‌فرماید که «من آنها بر شما منصوب کردم و کسی که ایشان را رد کند، ما را رد کرده است» (احتجاج طبرسی، ج۲، ص۳۵۶)، پس هرگونه ادعای امام زمانی بودنی که بخواهد راهی را که امام زمان پیش روی ما قرار داده، دور بزند، خود را فریب داده است.
 
ازآنجا که گاه این تمثیل‌ها مورد سوءتفاهم و یا سوءاستفاده واقع می‌شود در پایان باید صریحا این تذکر را بدهم که مقصود من از این حکایت تاریخی، نه یکی دانستن رئیس کنونی دولت با زیاد بن ابیه است؛ و نه هیچ گونه موضعگیری درباره دستور جلسه آن روز مجلس؛ بلکه دغدغه اصلی من نشان دادن این واقعه بود که شیعه‌ی علی (ع) اگر در هر زمان به وظیفه خود عمل کند، بعدا هر واقعه‌ای که رخ دهد پشیمان نمی‌شود. در مورد آقای احمدی‌نژاد و اینکه با او چه کنیم، ما تابع ولایتیم. حتی اگر خدای نکرده، ایشان در تداوم این رفتارهای غیراخلاقی و دشمن‌شادکن‌ به حد زیادبن‌ابیه برسند، مادام که امام حسن علیه‌السلام، زیاد را از استانداری خلع نکرده بود و دستور حمایت از وی را می‌داد، چه باید می‌کردیم؟ اکنون که نایب عام امام در پیش روی ماست نیز فرقی ندارد. از اینکه او و دیگران رهبر ما را می‌رنجانند و صریحا در مقابل توصیه‌های ایشان می‌ایستند و علی رغم تاکید ایشان بر اینکه «تا زمان انتخابات، هرکس بر این دودستگی‌ها دامن زند، خیانت کرده است»، بر این دو دستگی‌ها دامن می‌زنند، البته می‌رنجیم و برمی‌آشوبیم، اما در این برآشفتن هم چشم به دهان رهبر عزیزمان می‌دوزیم
 
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان                            در گوش هم حکایت عشق مدام ما
 
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق                  ثبت است در جریده عالم دوام ما
 
[۱] . قبل از نوشتن این یادداشت، از  چندتن از کسانی که تاکنون از تمام اقدامات وی (البته غیر از خانه‌نشینی کذایی) دفاع می‌کردند، سوال کردم که آیا توجیهی برای این رفتار ایشان دارند یا نه؟ اگرچه به جای پاسخ، به سراغ سایر مقصران این ماجرا می‌رفتند، اما در نهایت این مقدار را می‌پذیرفتند که کار اخیر ایشان قابل دفاع نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۰۹
دکتر علی قدسی

نوستالژی بگم بگم و ماجرای رئیس جمهوری که شیوه بی دردسری برای مناظرات کشف کرد

نوستالژی بگم بگم و ماجرای رئیس جمهوری که شیوه بی دردسری برای مناظرات کشف کرد

ماجرای « بگم بگم » که توسط رئیس جمهوری در مناظرات انتخاباتی 88 در کشور باب شد، گویا قرار است تبدیل به یک شیوه یا سبک مبارزه انتخاباتی شود. آقای رئیس جمهور ظاهرا از این شیوه خود حسابی خوششان آمده است که در ماه ها و روزهای اخیر اصرار بر استفاده از حربه ای دارد که توانست موتور محرک او و کابینه اش در انتخابات 88 باشد.

«بگم بگم» از سال ۸۸ وارد فرهنگ سیاسی کشور شد و ماجرای آن هم از آنجا آغاز شد که یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری که از قضا خود رئیس جمهور کشور هم بود، در مناظره تلویزیونی طرف مقابل را تهدید به گفتن مطالبی و به اصطلاح افشاگری کرد. از آن تاریخ به بعد این اصطلاح «بگم بگم» به تدریج بر افشاگری‌های بدون مدرک و سند در ملاء عام دلالت کرد و به تکیه کلام مردم در مکالمات عمدتا مطایبه آمیزشان تبدیل شد.

اما پس از سال‌ها دوباره محمود احمدی‌نژاد در افتتاح دو شبکه تلویزیونی، مدیر شبکه چهارم سیما را که اتفاقا مجری مناظرات انتخاباتی سال ۸۸ هم بود را با «بگم بگم» تهدید کرد. البته این بار برای مزاح و شوخی.

گویی دیدن دوباره پورحسین برای رئیس جمهور نوستالژی «بگم بگم» را به همراه دارد. به گونه‌ای که احمدی‌نژاد در صحبت‌هایش در افتتاح شبکه سلامت و تماشا به مزاح خطاب به وی گفت: می‌خواهید الان هم بگویم بگم‌، بگم.

اما اگر بپذیریم که اصطلاح «بگم بگم» بر افشاگری‌های بدون سند و مدرک در ملاء عام دلالت کند، باید حکم آن را در سخنان اخیر رهبر انقلاب جستجو کرد، جایی که رهبر انقلاب در واکنش به انتشار افشاگری بدون مدرک و سند در مجلس علیه فردی که در جلسه هم حاضر نبود به صراحت اظهار داشتند:

 رئیس یک قوه به استناد یک اتهامِ ثابت نشده و مطرح نشده‌اى در دادگاه، دو قوه‌ى دیگر را متهم کرد؛ این کار بدى بود، این کار نامناسبى بود؛ اینجور کار‌ها، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است.

مناظرات انتخابات سال ۸۸ و «بگم بگم» و طرح اتهام اثبات نشده علیه کسانی که در جلسه نبودند در زمره اینجور کار‌ها می‌گنجد که بنا بر نظر رهبر انقلاب، هم خلاف شرع است، هم خلاف قانون است، هم خلاف اخلاق است.

این یادآوری نه از باب تازه کردن زخم، که از باب تذکر برای کسانی است که بنا است در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده شرکت کنند تا بدانند نظر رهبر انقلاب درباره آنجورکار‌ها چیست و چنین رویه‌ای را دنبال نکنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۲
دکتر علی قدسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۶:۲۴
دکتر علی قدسی

آورده اند مردی از ابنای روزگار
یک روز گشت بر خرک لنگ خود سوار

بانوی خویش و نیز کمی خرت و پرت را
آورد و ترک آن خر بی چاره کرد بار

در بین راه خویش رسیدند از قضا
آن دو به پیرمرد غریبی که بود زار

آن پیرمرد خسته و آشفته می نمود
بر او گذشته بود نود سال آزگار

زن گفت خسته است و گمانم گرسنه است
ای مرد صبر کن خر خود را نگاهدار!

مرد اندکی طعام به آن پیرمرد داد
قصد ثواب کرد به درگاه کردگار

گفت ای جوان خدا دهدت اجر بی حساب
چون من نسازدت به غم و عاجزی دچار

از بس که راه آمدم از پا فتاده ام
ای کاش می شدم به خرت اندکی سوار

مرد جوان که یکسره جوگیر گشته بود
از خر پیاده گشت و بفرما زدش دوبار

یک ساعتی گذشت و رسیدند همرهان
جایی که بود مقصد مرد ثوابکار

گفت ای پدر پیاده شو از خر رسیده ایم
گاه فراق آمد و وقت وداع یار

اما ببین که داد چه پاسخ بدون شرم
آن پیرمرد رند به آن مرد بدبیار

گفت ای جوان مزاحم ما می شوی چرا؟!
دست از من شکسته دل ناتوان بدار!

این خر، خر من است اگر مدعای توست
بسیار خب برو سند محضری بیار!

مرد جوان که گیج و پریشان و مات بود
گفت این خر من است...گواه من این نگار...

وقتی که نام زن به زبان جوان گذشت
فریاد پیرمرد برآمد که ای هواااار

شرمی کن ای جوان و بترس از خدا برو
آخر تو را به خانم و ناموس من چه کار؟!

...
آقای محترم تو هم از خر پیاده شو
این خر لگدزن است و چموش است زینهار!

زان پیشتر که خلق بگویند کافی است
امروز مثل بچه آدم بیا کنار

ای کاش جای دولت تو نام نیک تو
ماند به صدر صفحه ایام یادگار

یک گل در این دیار نخواهد شکفت اگر
صد سال زنده باد بگوییم بر بهار

باید برای مردم بی چاره فکر کرد
آنها که گوششان شده لبریز از شعار

با چند نطق دیگر مردان اقتصاد
ترسم رسد به قیمت خون قیمت دلار

آن کس که برگزیده ای او را به جای خویش
مردی ست پاک و نیک ز نیکان روزگار

اما به درد کار سیاسی نمی خورد
حتی به کار قند فروشی قندهار

تا بخشی از لیاقت او برملا شود
او را بکن رییس ترافیک گرمسار

از زمره رجال سیاسی نبوده است*
نه بوده او وکیل و وزیر و نه کاردار

(البته غیر دولت عالی که نام آن
بادا بر اوج قله تاریخ برقرار)

کی بوده است جزو مقامات عالیه
نه دست کم -چنان که جناب تو- شهردار

نی اهل علم و دانش و فضل است و هست اگر
یک صفحه متن و مطلب علمی از او بیار

زندانی سیاسی دوران انقلاب
هرگز نبوده یا ز بزرگان کارزار

گر عارف است و اهل کرامت تو دیده ای
ما که ندیده ایم، بباشیم عذردار

مانند او و بهتر از این یار غار تو
بسیار هست آدم کاری در این دیار

پوتین تو نیستی و نه روسیه مملکت
مانند مدودف نبود این بزرگوار

زحمت کشیده خدمت بسیار کرده ای
دیگر بس است حرمت خود را نگاهدار

دنیا که جسر آخرتش خوانده مصطفی
جای نشست نیست که راه است و رهگذار

رحمت برآن که قدر خودش را شناخته ست
بیند جهان و کار جهان را به اعتبار

از شر نفس و حیله شیطان گریز نیست
با این همه به لطف خداییم امیدوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۱۷
دکتر علی قدسی