ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

وبلاگی فرهنگی اجتماعی و بیشتر سیاسی

ای قلم سوزلرینده اثر یوخ

وبلاگی فرهنگی اجتماعی و بیشتر سیاسی

این وبلاگ معمولا و بیشتر مسائل و اتفاقات سیاسی استانی و کشوری و منطقه ای و بعضا جهانی را مورد بررسی قرار میدهد.
اعتقاد ندارم همه مطالبی که در این وبلاگ نوشته میشود مورد قبول همگان باشد.اما نکته ای که برایم مهم است این است که مطالب بدون هیچگونه کینه و کدورتی و به دور از هواهای نفسانی خودم نگاشته شده است.به نظریات و منطق مخاطبان احترام قائل هستم و تنها انتظارم این است که با انتقادات و پیشنهادات دوستان در فضای مجازی اینترنت هر روز بر بالندگی فکر و اعتقاداتم اعتلاء بخشم. همین

گفت: از چالش هسته‌ای چه خبر؟! به کجا رسیده؟!
گفتم: طرف مقابل باج می‌خواهد و ما هم که اهل باج دادن نیستیم.
گفت: کمپین 6 کارگردان چی شد که برای آمریکا پیام ضعف و ذلت فرستاده و گفته بود «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»!
گفتم: یکی از آنها که اعلام کرد فریبش داده‌اند و منظورش اعلام ذلت در برابر دشمن نبوده است و 5 نفر دیگر هم که با بی‌محلی روبرو شدند.
گفت: اصلاً چرا درباره چیزی نظر می‌دهند که از آن اطلاعی ندارند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! از قدیم و ندیم گفته‌اند «هر کسی کار خودش، آتیش به انبار خودش»! می‌گویند؛ یارو که خیلی اهل مد و تجملات بود مشغول مشاهده یک بحث هسته‌ای از تلویزیون بود. رفیقش پرسید از مذاکرات چه خبر؟ گفت؛ هیچی! اشتون که همون کت قبلی تنشه! چکمه‌هایش هم که خیلی افتضاحه! ولی ساعتش جدیده!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۸
دکتر علی قدسی

بسم الله الرحمن الرحیم
چرا باید بگوییم "امام خامنه ای"؟
غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی
آزادی
دموکراسی
و حقوق بشر
و شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی با
امپریالیسم
و برابری
افکار عمومی را اداره می‌کردند.

امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود.
سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.

۱۰ سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، پیدا نشد!
همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».
یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی».
آن موقع ما امتحان کردیم که رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم ۶۰.۰۰۰ مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!

سال ۵۹ از یکی از اساتید یهودی آلمان پرسیدند:
«استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی»؟
خنده‌ای کرد و گفت:
«آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!»
کیفش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود.
گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد.
وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی "امام" قابل ترجمه نیست ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد.
آنوقت ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم.
کلمه‌ی "رهبر" به نفع ما و کلمه‌ی "امام" به نفع آقای خمینی است.
از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم "آیت‌الله" چون "امام" یک بار معنوی دارد!
از طرفی، ایشان آنطور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!».

شهریور ۵۸ که در مجلس خبرگان قانون اساسی، شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود.
امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی برو کنار، آقای بهشتی اداره کند.
وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم.
بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد.
امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود.
سر یک کلمه کشور ریخت به هم!

امامت‌محوری
امّت‌گرایی
عدالت‌گستری
و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین
اساس تئوری امام خمینی بود.

امام خمینی از دنیا رفتند.
آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفت:
۱- «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشین ایشان "امام" بگوییم»
۲- «خبرگان مرجع تعیین نکرده است»
یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.

وقتی ایشان جای کلمه «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» هم شد «ملّت».
یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم.
وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».

اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان ابداء و به نظام تحمیل کردند، کلمه‌ی «توسعه» بود.
فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.

در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»!
خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی.
«مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛
یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند!

پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، خواسته یا ناخواسته توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.

تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی –که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.

مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!».
اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم!
روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم!
مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟!
و ...
بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمت‌الله طبرزدی) این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد.

آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آنجا نامه می‌نویسد به این عنوان:
«حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای»!
یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آنجا پیغام دهد «امام خامنه‌ای».
سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای!
آن وقت ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!
شما هر لعنتی که به دشمنان بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید « امام خامنه‌ای».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۳ ، ۲۱:۲۷
دکتر علی قدسی


گفت: مشاور وزیر علوم عزل شده در مصاحبه با یک روزنامه زنجیره‌ای گفته است؛ مخالفان ما غیر از حوادث سال 88 چیز دیگری علیه ما ندارند!
گفتم: یعنی وطن‌فروشی و دریافت کمک مالی از بیگانگان و پادویی برای مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس و اهانت به عاشورای حسینی(ع) و ادعای دروغین تقلب و آتش‌زدن مسجد و کشتن افراد بی‌گناه در کوچه و خیابان و آشوب و بلوا و ده‌ها جنایت دیگر چیزی نیست که برای اثبات خیانت آنها به مردم کافی باشد؟!
گفت: همین‌ها در سال 78 هم به نفع دشمنان غائله و آشوب راه انداخته‌ بودند و...!
گفتم: چه عرض کنم؟! از چوپان دروغگو پرسیدند اسمت چیه؟ گفت؛ دهقان فداکار!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۳:۰۸
دکتر علی قدسی

ستارگان درخشان اطلاعات و شناسایی سرداران شهید سید ناصر سید نور و عبدالمحمد سالمی کسانی هستند که در دوران دفاع مقدس کربلای امام حسین (ع) را در عراق زیارت کردند.

خدایا خالصانه ترین سلام ما را به حضرت فاطمه الزهرا علیها السلام برسان. سلام بر بزرگ بانوی اسلام. سلام بر فاتحان فتح المبین . مادر عزیز با دلی شکسته به پیشگاه تو روی می آورم و به تو توسل می‌جویم. تو را به سر بریده امام حسین(ع) و به مشقت‌های زینب علیهم‌‌السلام قسمت می‌دهم که در پیشگاه خداوند ما را شفاعت کنی. مادر عزیز، دیروز ما چون تندبادی از میان ما گذشت و امروز در مزارش به عزا نشسته‌ایم.
این جملات سراسر شور و اشتیاق نگاشته‌های سردار عرب تباریست که شجاعت‌ها و درایت‌هایش مثال زدنی و شورانگیز است. به سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در خانواده‌ای از سلسله سادات که به سخاوت و بزرگواری شهره بودند، نوگلی شگفت و روستای فنیخی دهکده ای کوچک از توابع شهر بستان شاهد تولد کودکی بود که سردار دلاور شد. در سرزمین سربلند خوزستان دلاوری سرافراز اما گمنام نامش را ناصر نهادند.

"سید ناصر سید نور" دوران پاک کودکی را در میان عشایر غیور عرب و در زادگاهش گذراند و در دامان خانواده‌ای عاشق اهل بیت رشد یافت او برای آموختن علم و ادامه تحصیل راهی اهواز شد و ضمن تحصیل جهت امرار معاش تابستان‌ها به کار می‌پرداخت تا یار و یاور خانواده باشد. زندگی در فضای آلوده دوران ستم شاهی اورا بر آن داشت تا به عنوان عضوی از جامعه به درد آمده ایران تکلیف انسانی و دینی خود را با حضور در فعالیت‌های سیاسی و مذهبی به انجام برساند. با حضور پررنگ در فعالیت‌های سیاسی مسجد جزایری اهواز و راهی شدن به اقصی نقاط کشور و دلجویی از ساکنین مناطق محروم کشور در قالب کمیته‌های متشکل از جوانان پاک باخته این مرز و بوم به انجام این مهم نایل شد. در سال ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران درآمد و به محض زبان کشیدن آتش تهاجم یعنی همچون دیگر برادرانش در مرزهای خوزستان به دفاع از کیان اسلام پرداخت و به اتفاق برادرش سید فرج سید نور در شبیخون‌ها و عملیات‌های مختلفی شرکت کرد.



سید ناصر سید نور در گلواژه‌های خود بال گشودن برادرش را چنین نگاشته و توصیف کرده است:


آن گاه که در خون خود غلطیدی و صدای ناله‌ات در بیابان خشک درهم پیچید و آنگاه که فرشتگان تو را در آغوش گرفتند و از تو استقبال کردند و تو را از انسان‌های غرق در ظلمت و گمراهی نجات دادند من در گوشه‌ای حسرت زیبایی و عروج تو را می‌خورم.



هنگامی که روح پرفتوحت اوج گرفت و از چشمان کم سویم محو شدی و برگرفتاری خویش گریستم و آنگاه که به خود آمدم خود را در منجلاب تباهی یافتم دست‌هایم را به سوی کسی که تو را خواند دراز کردم و از او درخواست نجات خود را خواستم. امید است به حق دوستیمان پذیرا باشیم. سردار شهید سید ناصر سید نور در عملیات‌های مختلف جانبازی‌ها کرده‌ام اوج درخشش او در شناسایی و کسب سری ترین اطلاعات دشمن بعثی بود او به قرارگاه پر رمز و راز "نصرت" پیوسته بود.



قرارگاهی که عشایر عرب و بختیاری به بچه های مسجد خوزستان اصلی ترین عناصر تشکیل دهنده آن بودند.و فرماندهی اش را سرداران پرآوازه اسلام سرلشکر شهید حاج علی هاشمی و سردار شهید حمید رمضانی بر عهده داشتند سردار شهید سید ناصر سید نور در خلال عملیات والفجر مقدماتی و ضرورت انجام شناسایی برون مرزی به همراه سردار دیگر از دلاوران عرب خوزستانی شهید عبدالمحمد سالمی یار دیرین باوفایش به خاک دشمن نفوذ و هجرت دیگری را آغاز نمود و به مصداق ( انما المومنون الذین اجرو و جاهدو باموالهم و انفسهم) عمل نمود وی از بدو جان خود دریغ نمی ورزید و در میان شدیدترن تدابیر امنیتی دشمن بعثی و در اوج جنگ به شهرهای مختلف عراق از جمله بصره بغداد العماره سامرا نجف کاظمین کوت ناصریه دیوانیه کربلا و سایر شهرهای عراق جهت شناسایی وضعیت دشمن عزیمت نمود و موفق به زیارت عتبات عالیات از جمله حرم مطهر امام علی(ع)، امام حسین(ع)، حضرت ابوالفضل(ع)، امام موسی کاظم(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع) و مقام غیبت امام زمان(عج) شد. گزارش‌ها و اطلاعات دقیق شهیدان سید ناصر سید نور و عبدالمحمد سالمی مبنای بسیاری از تصمیم گیری‌ها و طراحی عملیات های مختلف گردید گزارش هایی که برای بدست آوردنش باید جان را در طبقه اخلاص می گذاشت.



قسمتی از گزارشات شهید سید ناصر سید نور را که در مهر ماه سال ۱۳۶۲ نگاشته شده است مرور می‌شود:




....


روز جمعه بعد از ظهر ۱۵ مهر ۱۳۶۲ پس از تهیه برگه عبور به وسیله یکی از دوستان از عماره به مقصد بغداد و زیارت عتبات مقدسه با یک ماشین تاکسی به همراه یک سرباز به نام ستار حرکت کردیم در ابتدای حرکت ستار به حضرت امام خمینی ناسزا گفت ساعت۸ به اولین دژبانی رسیدیم ماشین‌های زیادی جهت بازرسی توقف کرده بودند.



ابتدا قبر شش گوشه امام حسین(ع) و سپس قبر حبیب ابن مظاهر و سپس اصحاب امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) و محل قتلگاه امام حسین(ع) را زیارت کردیم. ساعت ۳ به منزل یکی از دوستان رسیدیم در آن جا صاحب خانه که یکی از فرزندانش به خاطر مخالفت با رژیم بعث در زندان به سر می برد پس از این که اطمینان حاصل کرد که من از آنها هستم شروع به صحبت کردند درباره مظلومیت مردم و جور و جفای رژیم صدام نمود و در حالی که گریه می‌کرد از وضعیت ناگوار آیت الله خویی و سید یوسف حکیم گفت .



و از منطقه حی الحریه به طرف گاراژ رفتیم و از آنجا به طرف شهر حرکت کردیم بین راه نجف نسبت به کربلا مذهبی تر بود و گوشه و کنار خیابان های اطراف صحن صدای روضه خوانی به گوش می رسید. به درون صحن رفتیم، نیروهای امنیتی علنا درون صحن گشت می زدند . آن ها اتاق بزرگ و مخصوصی در ضلع شمالی صحن داشتند . پیرمردی در گوشه حرم با صدای بسیار محزون و سوزناکی ناله می کرد و مردم با ترس زیاد به طواف ضریح مشغول بودند و همصدا با پیرمرد ناله می کردند. پس از نماز به طرف ضلع شرقی حرم رفتیم.



یک نفر داشت تابلویی را نصب می کرد که از مجاهدت های صدام و علاقه او به ترمیم عتبات، چیزهایی را روی تابلو داشت . در همان حال دیدیم که جنازه ای را که در جبهه کشته شده بود به داخل حرم آوردند. جنازه به وسیله ۳ سرباز و ۲ نفر دیگر که لباس شخصی داشتند حمل می شد ان ها بعد از طواف جنازه فاتحه خواندند جمعیت داخل حرم هیچ توجهی به جنازه نداشتند .




ساعتی از شب به عماره رسیدیم ۱۸ مهر ۱۳۶۲ به بازار عماره رفتیم تا عکس بگیریم و مجله بخریم و سر و صورتمان را اصلاح کنیم نقطه به نقطه بازار نیروهای دژبان به محض اینکه به کسی مشکوک می شدند از او کارت یا برگه دیگری درخواست می کردند در این جا هیچکس بدون برگه مرخصی یا کارت دانش آموزی جرات به بازار رفتن را ندارد. اگر کسی را دستگیر کردند خواهش و تمنا هیچ تاثیری در مامورین ندارد.



نکته فابل ذکر این است که رفت و آمد در تمام شهرهای استان بصره ، عادی بود و هیچ آثاری از خرابی که نشان بدهد توپخانه ایران آنجاها را زده باشد وجود نداشت. فقط کنار یک مسجدی در ابتدای شهر زبیر تخریب شده بود . پیرمردی که داخل خانه بود ۱۸سال در شرکت نفت ایران کار کرده بود و به زبان فارسی آشنایی داشت . او در مورد قنات (کانال ) زبیر گفت که دیروز یک کشتی جهت آزمایش وارد قنات شده است .



در تاریخ ۲۹ مهر ۱۳۶۲ در بازار عماره و اطراف شهر عماره بودیم در تاریخ۳۰ مهر ماه ۱۳۶۲ هنوز هم در عماره بودیم، بعد از ظهر ساعت ۴:۱۰ به وقت عراق صدای چند انفجار شدید شنیده شد که تمامی مردم سراسیمه به بیرون آمدند تا وضعیت را ببینند . آن‌ها وقتی فهمیدند که این موشک‌ها به طرف ایران پرتاب شدند بسیار نگران شدند اکثر مردم را دیدیم که دعا می کردند که موشک ها به کسی آسیبی نرسانند.




در تاریخ یک آبان ماه ۱۳۶۲ صبح در عماره بودیم بعد از ظهر جهت شناسایی مجدد منطقه کساره به آنجا رفتیم در تاریخ ۲ آبان ماه ۱۳۶۲ هنوز در عماره به سر می بردیم سرباز... در پادگان رشید بغداد خدمت می کند ایشان به نقل از یکی از سربازان فراری می گفت در منطقه انجمی جنوب بصره ،کنار جاده...، در یک ساختمان زیر زمینی ، یک پایگاه موشکی (ساخت چین) وجود دارد که برای سرنگون کردن اهداف دریایی به کار می رود این موشک ها به وسیله ماشین مخصوصی جهت شلیک به منطقه فاو و کنار مخازن نفت منتقل می شود.



.....


از بغداد به طرف عزیزیه حرکت کردیم در بین راه شرکت‌های متعدد به چشم می‌خورد در نزدیکی عزیزیه چند دکل رادیو تلویزیون دیدیم همچنین در بین راه چند کامیون ایفا که از عماره به طرف منطقه عملیاتی والفجر ۸ حرکت می‌کردند ۸ دستگاه کاتیوشا که از بغداد به طرف عماره رفتند مشاهده شد در تمامی طول این مسیرها پایگاه‌های ضد هوایی دیده می‌شد و بعد از شهر عزیزیه چون شب شده بود و در بین راه چیزی دیده نمی‌شد در شهر الکویت شام خوردیم ساعت ۹:۳۰ شب به شهر العماره رسیدیم الحمدلله از تمامی پست‌های انتظامی بدون مشکل گذشتیم و پس از خواندن نماز با برادر همراه در مورد وضعیت کار و طرح‌های شناسایی آینده و لزوم رعایت بیشتر مسائل امنیتی صحبت کردیم در حالی که قصد داشتیم بخوابیم به طور معجزه آسا و عجیبی برادر سالمی پیشنهاد کرد همین الان به طرف هور حرکت کنیم ساعت ۱۲ به طرف هور حرکت کردیم و در نزدیک باغ یکی از دوستان کنار عده‌ای از دوستان خوابیدیم فردا صبح مطلع شدیم که نیروهای بعثی قسمت تا قسمت شهر العماره را بازرسی کردند و ۱۵۰ نفر از سربازان فراری را دستگیر کرده‌اند.



حکایت‌ها و رشادت‌ها و جانبازی‌های این سرداران گمنام خوزستان همچنان باقی است. سردار سید ناصر سید نور این ستاره درخشان اطلاعات و شناسایی در عملیات خیبر در جریان جنگ تن به تن و حمله به تیربارچی دشمن که رزمندگان اسلام را با تیربار ضدهوایی به رگبار بسته بود از ناحیه سر و پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت که پس از ۱۰ روز در تاریخ ۱۲ اسفندماه ۱۳۶۲ به برادر و دوستان شهیدش پیوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۳ ، ۲۲:۵۳
دکتر علی قدسی

همسر شهید سیدعلی اندرزگو میگوید:

چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یک ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و کف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «این که هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد که نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است که خودتان رئیس جمهور می شوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.

بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت… همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نکشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۲
دکتر علی قدسی
آی بیسواد
در دیدار آقای دکتر حسن روحانی با دیوید کامرون نخست وزیر انگلیس صحبت از این شد که بعله اولین دیدار نخست وزیر انگلیس با رئیس جمهور اسلامی ایران بعد از انقلاب اسلامی انجام شد و تعدادی از روزنامه های زنجیره ای از لب و لوچه شان آب میریخت که بعله دیوار یخ بین دو کشور آب شد و یا اینکه دیوار بی اعتمادی بین ایران و انگلیس فرو ریخت و عده ای بی مزه تر گفتند که بعله دیدار دو رئیس جمهور با هماهنگی و نظر مثبت دولت آمریکا صورت پذیرفته است و از این صورت مسئله میخواستند غیر مستقیم این مفهوم را القاء کنند که دیوار بی اعتمادی بین ایران و آمریکا هم در حال فرو ریختن است و از این حرفها.
اما ساعاتی بعد این نشئگی اصحاب اصلاحات و  رسانه های زنجیره ای دوام نیاورد و آن زمانی بود که دیوید کامرون در سازمان ملل از ایران اسلامی بعنوان خطری برای امنیت جهانی نام برد و گفت ایران حامی تروریسم است و حقوق بشر در ایران رعایت نمیشود و از این حرفها.
و من مانده بودم که چه بگویم؟ بگویم آی بیسواد ها که از سواد فقط مدرک دکترای آن را یدک میکشید و از الفبای سیاست یا خبر ندارید و یا غیرت و مردانگی تان فراموش شده است .آهای بیسوادها در این 200 یا 300 سال اخیر هنوز که هنوز است دولت انگلیس یا همان بریتانیای کبیر دیروز که خورشید در شرق آن طلوع و در غرب آن غروب میکرد و بعنوان استعمار پیر یا بهتر بگویم بعنوان روباه مکار شناخته میشود آیا آنها را با این ظلم و جنایت در طول قرون اخیر باز هم نشناخته بودید؟
عجب شما بیسواد تشریف دارید!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۷
دکتر علی قدسی
نوشته شده در تاریخ سی ام شهریور 1393 توسط علی قدسی | نظر بدهید
اینجا آمریکا 2014 است

حدود شش سال پیش، بعد از آنکه مردم ایالات متحده رای خود را به نام «باراک اوباما»ی سیاه‌پوست به صندوق رای ریختند، «محمد قوچانی» در سرمقاله نشریه شهروند امروز، این اتفاق را ارباب شدن یک برده نامید و در تایید ساختار حکومتی در این کشور نوشت: «آمریکایی‌ها دشمن خارجی بسیار دارند اما دشمن خانگی ندارند. آنان دشمنان خانگی خود را به دوستان ابدی بدل کرده‌اند. اجداد اوباما 200 سال پیش اگر در آمریکا می‌زیستند برده‌هایی بیش نبودند اما امروز بازمانده آن بردگان رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود. برده‌ای ارباب شد. آنان دشمنان را به دوستان تبدیل کرده‌اند؛ چرا ما دوستان‌مان را به دشمنان تبدیل می‌کنیم.»

حالا حدود یک ماه است که حومه «سن لوئیس» به محلی برای یادآوری «تیان‌آن‌من» تبدیل شده است؛ محلی که گارد ملی با زره‌پوش‌های جنگی در خیابان‌ها مانور می‌‌دهد و حکومت نظامی برقرار می‌کند؛ محلی که تاکنون جنازه دو شهروند سیاه‌پوست را روی دست کاخ سفید گذاشته و دامنه خشم اعتراضات مردمی را نیز گسترش داده است.

جامعه سیاه‌پوستان ایالات متحده که اکنون به یک انبار پر از باروت که آتش در آن افتاده، تبدیل شده‌اند، چند هفته است که رسما نه با پلیس که با ارتش آمریکا روبرو هستند. تانک‌های ضدمین که مخصوص جنگ‌های بیابانی هستند و همچنین استفاده از زره‌پوش‌های سنگین برای مقابله با راهپیمایی مردمی است که تنها راهکار نمایش اعتراضشان به جنایت پلیس این کشور، بالا بردن دست‌ها به یاد «مایکل براون» است.

روایت شهروندان آمریکایی از اوضاع «فرگوسن» در شبکه‌های اجتماعی

تانک، پلیس نظامی، اشغال، خفقان رسانه‌ای، منطقه پرواز ممنوع؛ آن هم در یک حومه. وضع آمریکا در سال ۲۰۱۴ این است

آیا مأموران پلیس خودروی زرهی لازم دارند؟ واقعا؟ این خودروها نفربرهای ضد مین هستند که بطور خاص برای عراق طراحی شده‌اند

تظاهرات اعتراضی در شهرک فرگوسن واقع در حومه سن لوئیس، روز ۹ اوت و در پی کشته شدن یک جوان هجده ساله سیاهپوست به نام «مایکل براون» در اثر شلیک یک مامور پلیس آغاز شد. مقتول زمانی هدف اصابت گلوله مامور سفید پوست پلیس قرار گرفت که دست خود را به علامت تسلیم بالا برده بود؛ موضوعی که سبب شده تا معترضین، این اقدام را دارای انگیزه‌های نژادپرستانه بدانند.

همه این اتفاقات در حالی افتاده است که رئیس‌جمهور این کشور در تعطیلات تابستانی بسر می‌برد. خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش کرد که باراک اوباما بر اثر فشار افکار عمومی مجبور شد تا تعطیلات خود در تاکستان «مارتا» را نیمه‌تمام بگذارد و نیمه‌شب دوشنبه در حالیکه معترضان به اعلام قوانین منع آمد و شد اهمیتی ندادند و در فرگوسن تظاهرات برپا کردند، به واشنگتن بازگردد تا با «جو بایدن»، معاونش و دیگر مشاورانش در خصوص تنش‌ها و درگیری‌ها بین پلیس و معترضان در فرگوسن میسوری گفت‌وگو و رایزنی کند.

منتقدان به او گفته بودند که رئیس‌جمهور آمریکا در بحبوحه بحران‌های داخلی و خارجی آمریکا، اوقات خود را در یک جزیره تفریحی و گردشی به سر می‌برد که همین مساله سبب شد تا وی به کاخ سفید مراجعت کند اما با این حال، اوباما روز سه‌شنبه مجددا به تاکستان مارتا باز می‌گردد تا آخر هفته خود را در آنجا سپری کند.

سکوت مجامع بین‌المللی حقوق بشری هم بسیار جالب است؛ چرا که نژادپرستی و تضییع حقوق شهروندان یک کشور به علت تفاوت رنگ پوست، از آن جنایت‌های تاریخی است که به نظر می‌رسد باید آن را در رمان‌های کلاسیک جهان جستجو کرد ولی انگار هنوز «ارباب لگری»ها زنده هستند تا «کلبه‌های عمو تُم» را بر سر صاحبانشان خراب کنند. کجاست «جرج اورول» تا ببینید هنوز هم همه باهم برابرند ولی بعضی‌ها برابرترند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۴۹
دکتر علی قدسی
یادداشتی در ستایش شاعرانگی «پروانه نجاتی »

 رضا اسماعیلی
با من بیا به فرصت یک چشم هم زدن
در کوچه‌های باور مردم قدم زدن
گرم است جای پای شهیدان به روی خاک
باید سری به کوچه پر پیچ و خم زدن ...
این نوشتار را با خاطره‌ای از بانوی شعر شهدا ( خانواده شهداء ) خانم پروانه نجاتی آغاز می‌کنم .
چند سال پیش بود که به عنوان داور جشنواره کتاب سال دفاع مقدس توفیق خدمت داشتم، وقتی نوبت به داوری مجموعه شعر «داغ و دغدغه »سروده خانم نجاتی رسید، بعد از بررسی شعرهای کتاب، اکثر داوران در انتخاب و معرفی این مجموعه شعر به عنوان اثر برگزیده بخش شعر جشنواره متفق القول بودند .
و اما این که به چه علت مجموعه شعر فوق مورد توجه داوران قرار گرفته بود، در نگاه اول هویت و تشخص شعرهای فراهم آمده در این مجموعه بود. به این معنا که خواننده به راحتی در آیینه بی غبار شعرهای این مجموعه سیمای زلال و پاک  بانویی شاعر را می‌دید که از زبان مادر شهید، همسر شهید و خواهر شهید به واگویه داغ و دغدغه‌های مقدس انسانی نشسته است .
لطافت و عاطفه  زنانه و مادرانه مولفه‌ شاخص اکثر شعرهای فراهم آمده در این دفتر نورانی ست. البته جنس این داغ و دغدغه از جنس آه و ناله و رنجموره‌های یک زن مستاصل و افسرده نیست که در نهایت به ایستایی و رکود ختم می‌شود، بلکه این «داغ و دغدغه »بر آمده از ایمانی روشن و امیدی درخشان است که بشارت نصر و پیروزی را با خود به همراه دارد  .
نجاتی بر بلندای قامت شعر، رسالتی زینب‌گونه را به دوش می‌کشد و همچون پیامبر کربلا «داغ و دغدغه »را با لهجه زیبایی ترجمه می‌کند. او هرگز به دنبال این نیست که با شعر خود خواننده را به تاثرات عاطفی مبتلا کند و صرفا با تحریک احساسات او را به سوگ عزیزانش بنشاند و دریغاگوی شهیدان سربلند باشد. او به دنبال در اندیشه فرو بردن مخاطبی ست که گرد و غبار غفلت بر آیینه فطرتش نشسته است و در برزخ «از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود ؟! »دست و پا می‌زند و جوابی نمی‌یابد .
شاعر در تکاپویی عاشقانه - هر چند از داغ و دغدغه می‌گوید – پا در راه می‌نهد  و امیدوار به رفتن و رسیدن می‌اندیشد :
در من کسی ست عاشق و شیدا و بی قرار
تا این گدازه هست، شکیبا نمی‌شوم
نجاتی رسالت خود را باز آفرینی هنرمندانه حماسه‌هایی می‌داند که عاشورا مردان راست قامت با جوهر خون بر سینه زمان حک کردند و امروز در هیاهوی روزمره گی و روزمرگی – بر طاقچه عادت – به فراموشی سپرده می‌شود :
امروزهای ما همه آکنده از تو باد
مدیون صبر تو، تو که فردا نداشتی
شاعر در بعضی از غزل‌های خود، نقبی نیز به اجتماع و مناسبات غلط اجتماعی می‌زند و از نا هنجاری ‌ها و دردهایی می‌گوید که چون خوره بر جان انسان معاصر افتاده و او را از اصالت‌های انسانی و توحیدی تهی می‌کند :
زمین ز بتکده ‌ها پر شده ست، ابراهیم
دوباره دور تفاخر شده ست، ابراهیم
دمیده بر ریه شهر دود تلخ ریا
و روزگار تظاهر شده ست، ابراهیم ...
نجاتی شاعری رسالت مدار، درد آشنا و  آرمان گراست. البته آرمان گرایی او ریشه در واقع بینی دارد و صرفا بر اساس ذهنیات دور از واقعیت نیست. هدف شاعر از بیان درد‌ها و دغدغه ‌ها، گرفتن پز انقلابی گری نیست ، بلکه بیشتر با هدف اصلاح گری و ساماندهی وضع موجود برای فتح قله موعود است :
بعد از آن‌ها که سربدار شدند
چه کسانی طلایه دار شدند ؟
ما به مردان جبهه مدیونیم
وارث یک قبیله مجنونیم
باید از خواب ناز بر خیزیم
با سیاهی دوباره بستیزیم
این بهار شکفته ایمان
یادگاری ست مانده از یاران
بر من و توست پاس شان داریم
دست از اختلاف بر داریم ...
جان کلام آن که «پروانه نجاتی »شاعری از نسل «داغ و دغدغه »است. دغدغه‌هایی زلال، مقدس و انسانی. مجموعه شعر «داغ و دغدغه »نیز از این منظر قابل تامل است که در بر دارنده تألمات مسئولانه یک بانوی شاعر مسلمان در قبال جامعه و جهان است، جامعه‌ای که به هر علت به سمت و سوی استحاله‌ای فرهنگی پیش می‌رود و شاعر با نگرانی شاهد این استحاله است و همچون شمع می‌سوزد و گدازه‌های دلش را شعر می‌کند. چنان که خود می‌گوید: «... خاکستر زنی که گر می‌گیرد و شعر می‌جوشد. بغض می‌کند و شعر می‌خواند و حس می‌کند اگر نسراید مدیون است. »
در خاتمه این نوشتار، برای این بانوی شاعر که خود را «شاعر شهیدان و تا همیشه مدیون سرخ جامگان تاریخ انقلاب اسلامی»می‌داند، آرزوی سربلندی و سلامتی می‌کنم، و با زمزمه غزل زیبای دیگری از او که تقدیم به شهیدان و حماسه آفرینان هشت فصل عشق شده است، این نوشتار کوتاه را به پایان می‌برم :
هنوزازجبهه می‌آید نسیم آشنای تو
خیال انگیزو رویایی،عروج تاخدای تو
خیال کوچه ‌ها مان پرشد ازعطرنفسهایت
چه اشک افشانی‌ای دارم، من‌ امشب درهوای تو
توبرسجاده ی خونین نمازعاشقی خواندی
کجا بود ‌ای برادر ! کعبه ی تو،کربلای تو
من آن شب دیدم ازاعماق رویاهای شیرینم
سواری نورمی پاشید روی زخم‌های تو
ازامشب چشمهای خسته را از راه می‌گیرم
که روی کوچه جاری نیست دیگرجای پای تو
به این تابوت ‌ها تا چشم‌ها را می‌سپارم من
دلم درخود فرو می‌ریزد ‌ای خواهر فدای تو !
پس ازچشم انتظاری ‌ها به اشک خویش می شویم
پلاکی،جامه ای،یا استخوانی را به جای تو !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۷
دکتر علی قدسی

حامد زمانی با همکاری موسسه فرهنگی دل صدا از آهنگ بیسیم چی بمناسبت فرا رسیدن هفته دفاع مقدس رونمائی میکند.

 

 

 

بنابراین گزارش از آلبوم موسیقی «بیسیم چی» روز دوشنبه 31 شهریور  ساعت 11 صبح در کافه نخلستان سازمان هنری رسانه ای اوج رونمایی می‌شود. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930629000741#sthash.MjjUEpnn.dpuf
بنابراین گزارش از آلبوم موسیقی «بیسیم چی» روز دوشنبه 31 شهریور  ساعت 11 صبح در کافه نخلستان سازمان هنری رسانه ای اوج رونمایی می‌شود. - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930629000741#sthash.MjjUEpnn.dpuf
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۳
دکتر علی قدسی


گفت: دکتر روحانی رئیس جمهور کشورمان گفته است «برنامه ای برای ملاقات با اوباما ندارم ولی همه چیز ممکن است»!

گفتم: خب! اوباما چی گفته؟!

گفت: اوباما گفته است؛ «من هم برنامه ای برای دیدار با روحانی ندارم ولی اگر او بخواهد استقبال می کنم»!

گفتم: ای دل غافل! انگاری قرار است باز هم اقدامات «نابجایی» اتفاق بیفتد.

گفت: چرا نفوس بد می زنی؟! از کجا می گویی؟!

گفتم: بچه ای با قهر از سر سفره کنار رفته بود و می گفت آبگوشت دوست ندارم! مادرش محض احتیاط مقداری گوشت کوبیده برایش کنار گذاشت و بچه در حالی که زیرچشمی مراقب اوضاع بود به مادرش گفت؛ من که قهر کرده ام و چیزی نمی خورم! ولی این گوشت کوبیده را برای هرکس کنار گذاشته ای، خیلی کم است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۶
دکتر علی قدسی