دو سه برگ از تاریخ گذشته خودم
دو سه برگ از تاریخ گذشته خودم:
عید نوروز سال 58 به دعوت یکی از دوستان به مسجد قالیچیلر تبریز واقع در کوی چوستدوزان (البته مسجد کوچکی که در جنب آن مسجد بود) به جلسه سخنرانی مقصود کهنه چی (مقصود فراستخواه فعلی و از افساد طلبان بنام)رفتم 18 ساله و بر خلاف بیشتر هم سن و سالهای خودم دیپلم بودم آقای کهنه چی در خصوص لیبرالیسم،سوسیالیسم و کمونیسم مطالبی را گفتند هر سه عبارت برایم ناآشنا بودند مفهوم آنها را جویا شدم یک جواب نامتعارف برایم داد و بیشتر منظورش این بود که خیلی فضولی نکن ما بیشتر از تو میفهمیم!!! بعدها جزو بنیانگذاران جنبش مسلمانان مبارز گردید که آنهم دیری نپایید و منجر به نگارش کتابی تحت عنوان " جنبش مسلمانان مبارز، از گرایش تا جدایی " که توسط انتشارات معاونت سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتشر شد.
این قصه ادامه داشت تا اینکه در سال 61 چند نفر از بسیجیان عزیز توسط یک عزیزی (البته آن زمان واقعا عزیز بود) طرد و مورد غضب واقع شدند وقتی به این مورد اعتراض کردم پاسخ شنیدم که اینها مخالف شهید مظلوم بهشتی بودند و حقشان بود که اخراج شوند. این اخراجیها بعدها یکی به مدیریت عامل شرکت مخابرات استان و کشور رسیده و یکی در کسوت روحانیت درآمده و دیگری به عضویت هیئت علمی دانشگاه تبریز رسیدند.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که سال 53 توسط یکی از همین عزیزان (که ایشان هم آن زمان عزیز بود)در جلسه اول سخنرانی پدر مادر ما متهمیم دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد حضور پیدا کردم (14 سال بیشتر نداشتم)همین عزیزی که در ساختار فکر سیاسی و فرهنگی بنده حقیر نقش اساسی داشت بعدها در یک جلسه کاملا خصوصی بمن چنین گفت (این بهشت و جهنم و قیامت و امامان و پیامبران همه حرف مفت و ساخته و پرداخته آخوندها هست و واقعیت و حقیقت ندارد).
سالها گذشت همان عزیز اول به یک وضعیتی دچار شد که صد رحمت به شمرابن ذی الجوشن و اشعث ابن قیس که رو در روی ولایت امر مسلمین و شورای نگهبان ایستاد و همین الان هم در همان منجلاب فکری خودش غوطه ور هست. این داستان نه داستان تنها من و نه داستان همه عزیزان قبل و منحرفان بعدی است بلکه قاعده کلی و زبانحال کسانی است که در دنیایی که مزرعه آخرت بوده نشو و نما کرده و هرکسی به فراخور لیاقت و طینت خود به ایفای نقش مثبت و منفی می پردازند.
اما مسئله مهمی که وجود دارد این است که علت انحراف و عدم ثبات قدم منحرفینی که مذکور افتاد چیست؟یکی از دلایل مهمی که خودم این را دریافته ام این است که خودشیفتگی و خود بزرگ انگاری و خود حق پنداری و دیگران را از خود راندن و دیگران را باطل انگاشتن و .... است اما آنچه از رسول گرامی اسلام نقل شده و مولای مظلومان علی علیه السلام (بخوانید مولای اقلیت های طرفدار حق و حقیقت) دوبار در نهج البلاغه به آن اشاره داشته است و آن اینکه فرمود از رسول گرامی اسلام شنیدم که بارها می فرمود:انما اخوف علیکم اثنان اتباع الهوی و طول الامل .آنچه بر شما میترسم دوچیز است :هوای نفس و آرزوی طولانی.ببخشید خیلی طولانی شد ولی بنظرم رسید که گفتن این خاطره های بعضا تلخ میتواند راهگشای خیلی از عزیزان باشد.فاعتبروا یا اولی الابصار.
02/02/99 دکتر علی قدسی